61

زندگینامه و خاطرات پاسدار شهید علی کاظمی از روستای باغان

  • کد خبر : 1925
  • 01 مهر 1400 - 13:36
زندگینامه و خاطرات پاسدار شهید علی کاظمی از روستای باغان
اسفندیاری همسر شهید کاظمی گفت: شب عملیات، سنگرشان خراب شده بود. از نیروها تقاضای کمک نکرده بودند. خودش و معاونش شهید پنجعلی راستی مشغول بازسازی سنگر شده بودند که در این حین بر اثر ترکش‌های خمپاره‌ دشمن به شهادت می‌رسند.

به گزارش بهار کوار، پاسدار شهید علی کاظمی فرزند احمد متولد سال ۱۳۴۳ در روستای باغان شهرستان کوار است. ایشان در تاریخ ۲۷/۶/۱۳۶۵ در جزیره مجنون به شهادت رسید. به مناسبت هفته دفاع مقدس، مصاحبه ای با برادر، همرزم و همسر ایشان ترتیب داده که در ادامه با شخصیت والای این شهید عزیز آشنا می شویم.

صحبت های برادر شهید کاظمی شریف کاظمی

برادر شهید علی کاظمی در گفت‌وگو با خبرنگار بهار کوار گفت: شهید کاظمی در ابتدا تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند و سپس ادامه تحصیل خود را بعد از انقلاب و زمانی که پاسدار بود، از سر گرفت. او قبل از سال ۵۷ و بعدازآن، اهل شعارنویسی‌های انقلاب در روستا به همراه دو نفر از دوستانش بود، به‌طوری‌که ساواک دنبال آن‌ها بود تا دستگیرشان کند که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

وی ادامه داد: بعد از انقلاب هم در راهپیمایی‌ها حضور داشت. سپس مشغول فعالیت در جهاد کوار شد و یک سال آنجا خدمت کرد. برادرم با دوستانش به‌عنوان اولین گروه اعزامی رزمندگان روستا راهی جبهه‌های نبرد شدند و در سال ۶۰ یکی از دوستانشان از شهر طسوج پاهایش قطع شد و جانباز گردید.

شریف کاظمی با بیان اینکه یکی از خصوصیت‌های اخلاقی ایشان که همه‌ اهالی روستا به آن واقف هستند، سر به زیر بودنشان بود، گفت: ایشان وقتی از کوچه‌ها عبور می‌کرد، همواره سرش پایین بود، حتی جواب سلام‌ها را هم در حالی که سرش پایین بود می‌داد. دلیل این مسئله را از او پرسیدم، در جواب گفت: “زن‌ها بدحجاب هستند و من دوست ندارم نگاهشان کنم.” شهید کاظمی به حجاب تاکید زیادی داشت و بخشی از وصیت‌نامه‌ ایشان هم مربوط به بحث حجاب است که در آن حجاب خواهران را از خون شهیدان بالاتر دانسته‌اند.

او بیان کرد: در مهرماه سال ۶۰ که شهیدان فکوری و فلاحی به شهادت رسیدند، ایشان به‌عنوان بسیجی در جبهه‌های نبرد حضور داشت. او در اواخر سال ۶۱ عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کوار شد که پس از آن همواره در جبهه بود. او چند سال هم در زرهی و توپخانه مشغول به خدمت بود. ایشان در تاریخ ۲۷ شهریور ۶۵ در جزیره‌ی مجنون بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید و به‌عنوان اولین شهید روستای باغان در گلزار شهدای این روستا به خاک سپرده شد.

صحبت های هم رزم و دوست شهید علی کاظمی حاج عبداله عظیمی طسوجی

هم رزم شهید کاظمی گفت: او ازلحاظ تقوی یک فرد نمونه و ازنظر اطاعت از رده‌ مافوق، یک فرد کاملاً مطیع بود. هر کاری را به او می‌سپردند، به بهترین نحو انجام می‌داد، حتی اگر این کار شستن ظرف‌ها و واکس زدن پوتین رزمنده‌ها بود. شهید کاظمی نمونه‌ بارز یک فرد اخلاق مدار بود.

عبدااله عظیمی طسوجی افزود: در ماجرای شکست حصر آبادان، من پیش‌بینی می‌کردم که او شدیداً مجروح شود و یا به شهادت برسد و به شهادتش بیشتر تکیه داشتم؛ چراکه چهره‌اش نورانی بود و مشخص بود انسانی است که خدا با او معامله می‌کند و فرشته‌ها به مصافحه با او می‌آیند. او همیشه خندان بود و چهره‌ای بشاش و ساده داشت.

صحبت های همسر شهید علی کاظمی – خانم اسفندیاری

همسر شهید علی کاظمی در گفت‌وگو با خبرنگار بهار کوار در مورد شهید بزرگوار بیان کرد: شهید کاظمی  سه ماه قبل از ازدواجمان جبهه بود. ما سال ۶۰ ازدواج کردیم. تازه از جبهه‌ آبادان آمده بود. شهیدان فکوری و فلاحی به شهادت رسیده بودند. عینک شهید فکوری را به خانه آورده بود و گریه می‌کرد.

وی گفت: چند ماه در جهاد کشاورزی روی تراکتور، شب و روز کار می‌کرد. شب‌ها کاه می‌کوفت و روزها برای مردم کاه می‌آورد. تابستان بود و روزه‌اش را هم می‌گرفت اما آن جا نماند. می‌گفت:” حق‌الناس می‌شود.”

اسفندیاری همسر شهید گفت: وقتی ازدواج کردیم، بسیجی بود و سه ماه بعد عضو سپاه شد. وقتی به جبهه رفت، ما نامزدی بودیم (سال ۵۹). بعضی وقت‌ها در روستای ولی عصر و اکبرآباد نیرو آموزش می‌داد و یک سال هم زرهی بود.

او ادامه داد: شغلش کشاورزی بود. زمین‌های زراعی را رها کرد و گفت: ” هیچ‌چیز نمی‌خواهم. زمین کشاورزی را به هرکس می‌خواهید، بدهید.” در آبادان و دزفول و اندیمشک، همه‌ خواهران از دست رفتند. همه‌ جوان‌ها پرپر شدند. یک بار از جبهه آمده بود. یک بار خواهرش می‌خواست دستش را ببوسد، به او گفت: ” خواهر! این کار را نکن، بقیه هم به تو نگاه می‌کنند.

همسر شهید علی کاظمی یادآور شد: وقتی شهید کاظمی به جبهه رفت، پدرش خیلی گریه می‌کرد. پدر شوهرم به جبهه رفت تا اینکه آن‌ها را پیدا کرد. او ۴ ماه در جبهه ماند و آشپزشان بود.

وی از علاقه شدید این شهید به امام خمینی یاد کرد و گفت: هنوز امام به ایران نیامده بود که نوار سخنرانی‌هایش را به خانه می‌آوردند و مخفیانه گوش می‌دادند.

اسفندیاری با بیان اینکه شهید کاظمی بعد از شهادت دوستانش خیلی گریه می‌کرد و قرآن می‌خواند، افزود: وقتی آقای دیلمی شهید شد، برایش گریه می‌کرد و به زن برادرش می‌گفت: فکر کنید شهید دیلمی شهید یک استان است. چه میوه‌ نایابی بود.

کلیپ تصاویر شهید علی کاظمی سازنده نرگس غلامی

او در خصوص عبادت های شهید علی کاظمی گفت: او اهل نماز شب و دائم الوضو بود. می‌گفت با وضو به بچه‌ها شیر بده. از چند روز قبل از ماه مبارک رمضان روزه می‌گرفت. همه‌ پنج شنبه و جمعه‌ها روزه بود و بیشتر روزهای ماه رجب و شعبان را روزه می‌گرفت. خودش با دست خودش به فقرا کمک می‌رساند. سفارش می‌کرد در غیاب من حواست به فقرا باشد.

همسر شهید گفت: هفت کلاس سواد داشت، در پادگان الهادی (ع) هم که بود، شبانه درس می‌خواند. با شهید عین اله جمالی از روستای شاه شهیدان خیلی دوست بود.

وی بیان کرد: وقتی دختر اولم به دنیا آمد، شهید جمالی به منزلمان آمد و نامه‌ای از طرف من برایش به جبهه برد. من مبلغی به عنوان شیرینی داخل پاکت گذاشتم و گفتم: این را به جبهه ببر، شیرینی بخر و بخورید. دختر دومم هم که به دنیا آمد، پدرش جبهه بود.

اسفندیاری خاطرنشان کرد: یک و ماه و نیم قبل از شهادتش به مشهد رفت. در خواب امام رضا (ع) را دیده بود که بالای سرش آمده بود و مژده‌ دو فرزند پسر به نام‌های یاسر و یاسین را به او داده بود. پسرم هفت ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد و ما این نام‌ها را بر فرزندان او نهادیم. 

وی در ادامه خاطراتش گفت: پاسدارها ۷۵ روز به جبهه می‌رفتند و ۱۸ روز مرخصی داشتند. به من می‌گفت: بیا ۴۰-۵۰ روز به‌جای شهید اسکندری و خانواده‌اش به اهواز برویم تا او بتواند خستگی از تن به در کند اما من قبول نکردم.

همسر شهید علی کاظمی از خاطرات جبهه همسرش گفت: به کردستان رفته بودند و یک هفته غذا نخورده بودند. یکی از رزمندگان مقداری نان خشک روی تخته سنگی پیدا کرده بود، باهم تقسیم کرده و خورده بودند. یک کبک هم شکار کرده بود که به هرکدام از ۹ نفرشان، یک استخوان رسیده بود. شهید کاظمی می‌گفت: وقتی به دیدبانی می‌رفتیم، من اصلاً نمی‌ترسیدم. با موتور به خط مقدم  و چند قدمی عراقی‌ها می‌رفتیم.

وی افزود: پتوهایشان شیمیایی بود. شب، باران گران گرفته بود. بر اثر رطوبت باران، بدن همه‌ آن‌ها تاول زده بود. یک سمت کمرش تاول و طرف دیگرش سوختگی بود.

اسفندیاری ادامه داد: شب عملیات، سنگرشان خراب شده بود. از نیروها تقاضای کمک  نکرده بودند. خودش و معاونش – شهید پنجعلی راستی- مشغول بازسازی سنگر شده بودند که در این حین بر اثر ترکش‌های خمپاره‌ دشمن به شهادت می‌رسند.

همسر شهید در خاتمه یاداور شد: او در شب شام غریبان امام حسین (ع) آسمانی شد. چهار ماه و ده روز شهادت شهید کاظمی با هفته‌ شهید رمضان فدایی از شهدای روستا مقارن شد.

گردآوری: خبرنگار بخش دفاع مقدس بهار کوار فاطمه دیباور

لینک کوتاه : https://baharekavar.ir/?p=1925

ثبت نظرات

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال نظرات
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.