شب چهارشنبه سوری…
وقتی اسمش میاد چی به ذهنتون میاد؟
شده خدایی نکرده، جز خانواده هایی باشید که عزیزان شما آسیب دیده ی این شب پر ماجرا باشن؟
میخوام یکم در موردش باهم حرف بزنیم💚
در اصل و در دوران قدیم وقتی اسم چهارشنبه سوری میومد، پشتش شادی بود و خنده، چشمهای پر شوق بچه های کوچیک فامیل بود و سر و صدای شادی کوچه و محله، غوغایی به پامیشد از صدای تبل و شوق آجیل بردن در خونه ها..
شب که از راه میرسید یه کوچه بود و یه آتیش خیلییی بزرگ و یه صف بود به چه بلندی ، بچه ها این طرف اون طرف میپریدن و منتظر این بودن نوبت به اونها برسه که از روی آتیش بپرن، برق خنده رو میشد از چند فرسخی تو چشمای هر تماشاگری دید..
یکم بریم جلوتر:
اما چهارشنبه سوری امروزه جوری شده که وقتی اسمش میاد از چندین هفته قبلش نیروهای نظامی باید در حالت آماده باش باشند.. چشمهای پدر و مادرا پر از نگرانی، دستای بچها از کوچیک گرفته تا بزرگ پراز ترقه ها و وسایل آتش بازی…به جای جشن و شادی تو کوچه و محله، خیابونا میشن میدون جنگ و هراس و چشم هر بیننده ای با وحشت نظاره گره
چه بی انصاف دنیا هر روز داره بزرگتر میشه چه بی رحم این رسم و رسومات داره فراموش میشه چه سنگدل از کودک تا نوجوون هامون از دست میرن و آسیب میبینن؟! به چه قیمتی ؟
به خاطر رنگ و زرق و برق ترقه های امروزی ؟
کاش به من بود تا بگم :
نه ، رنگ شوق و خوشحالی از ته دل پدر و مادراتونو با این رنگای مصنوعی و خطرناک که چیزی جز پشیمونی براتون نداره ، عوض نکنید.
نویسنده:پانیا نیرومند