تو همان نوگل باغ فتوتی که حیدر با نظاره دستانت، به یاد حماسه کربلا گریست و بر دستان پرمهرت بوسه زد.
تو همان ماه رخشنده بنی هاشمی که دشمن با دیدن صولت علوی و سیرت فاطمی در چهره ات به عقب می نشست.
تو استاد وفای دانشگاه کربلایی که در کنار نهر علقمه به یاد تشنگی برادر، از آب دست کشیدی و به یاد چهره مظلوم سکینه از مشک دست نکشیدی.
آری، تو با صبر از آب، مصداق بارز این آیت حق شدی: ” هرچند به چیزی نیازمند باشند، دیگران را بر خود مقدم می دارند.”تو شقّ القمر حسینی که با شکافته شدن فرقت، یادآور معجزه جدّت شدی و دیگر بار یاد محمد(ص) را در دل ها زنده کردی.
تو همان، هماره پشتیبان ولایتی که حماسه ساز کربلا با پرپرشدنت ذکر جانسوز ” کمرم شکست و تدبیرم گسست” را بر لب جاری کرد.
تو همان مظهر کامل غیرتی که جبهه یزید، با وجودت زهره حمله به خیمه زنان و بچه ها را نداشت
تو آینه تمام نمای وجود حسینی که حجت غائب از نظر نیز بر تو درود می فرستد و می گوید: ” تو فدایی راه حسینی.
“تو جانباز کوی امامتی که تاسّی به راه سرخت، دلاورمردیهای عباس گونه وطن را در کربلای ایران زنده کرد و آدمی را مسحور نور ایمان در اوج شکوه زخم نمود.
ای قهرمان علقمی، ای شیر بیشه ولایت و ای مصداق کامل آیت خدا، قلم را یارای وصف تو نیست، صدای شکستن بغضش به گوش می رسد که استغاثه کنان با نفس های بریده تو را می خواند: ای که جبریل هم بر دستانت بوسه زد، ای دست گیر بی دست، یا عباس! دستمان را بگیر تا در زمانه ای که با به کارگیری اسباب، می خواهند نور حقیقت در دلها خاموش شود، مسلک تو چراغ راهمان باشد و یاد تو در نهان خانه قلبمان، تمسک به گهر ولایت را فراروی انتخاب های دشوارمان سازد.
یادداشت از: فاطمه دیباور