11

زندگینامه شهید جاویدالأثر حسینعلی رسولی

  • کد خبر : 30140
  • 06 مهر 1403 - 18:41
زندگینامه شهید جاویدالأثر حسینعلی رسولی
مادرت راضی است به رفتنت ... می گوید:«حسینعلی را داده ام دست امام زمان (عج) ... می دانم که با آنهاست و جایش خوب است ... »

مادر است و دلتنگ … دلتنگ ندیدنت و نیامدنت… طاقتش کمتر از آن است که بتواند با گروه کوچک ما زیاد صحبت کند، بیشتر درد دل می‌کند و در آخر قاب عکست را بغل گرفته و به یادت لالایی می خواند ….

شهید جاویدالأثر حسینعلی رسولی در هشتم خرداد ماه 1344 در خانواده ای متدین از طسوج پا به عرصه وجود نهاد، پس از سپری کردن دوران کودکی وارد مدرسه شد و بعد از به پایان رساندن پایه چهارم ابتدایی به خاطر داشتن شرایط نامساعد زندگی به ناچار دست از تحصیل کشیده و در کارهای کشاورزی به یاری پدر آمد تا اینکه با شنیدن زمزمه های جنگ از اطراف و اکناف خواست راهی جبهه های جنگ شود که عمویش به دلیل علاقه شدیدی که به او داشت مانعش گردید.

اما ممانعت اطرافیان هم نتوانست عشق به مبارزه و شهادت را از سر حسینعلی بیرون کند و بالاخره در اوایل سال 1365  به بهانه خدمت مقدس سربازی با وجود مخالفت ها به آرزوی دیرینه اش یعنی جهاد با بعثیون عراق نائل آمد ، نزدیک به 26 ماه خدمت کرد و سرانجام جام شیرین شهادت را در تاریخ 31/4/1367 از دست مولایش آقا ابا عبدالله الحسین (ع) هم او که در خواب و بیداری همیشه صدایش می زد ، نوشید و به افلاک پر کشید و جسم مطهرش چون مادر مولایش از دیده ها مخفی ماند و هنوز پس از 23 سال کسی نشانی از او نیافته است .

سواره و پیاده …

خواهر شهید می گوید:

حسینعلی به رانندگی وارد بود ، راننده تراکتور بود ،زمانی که برای کارهای کشاورزی به مزرعه       می رفتیم ، وقت برگشت همه خسته بودند، خیلی ها هم وسیله برگشت نداشتند ، حسینعلی هر چقدر که جا داشت سوار می کرد، حتی یک روز 25 نفر را سوار تراکتورکرد،گفتم : « حسینعلی جایمان کم است »  گفت : « خواهر این انصاف نیست و من دلم نمی آید که یک نفر سواره به خانه بیاید و دیگری پیاده .»

اخلاق و رفتار

جوانی دلسوز و مهربان بود ، زحمتکش ، سربه زیر و با ادب ، در برابر پدر و مادر فروتن بود و احترامشان را به حد کمال داشت ، هیچ وقت با کسی بحث و ناراحتی نداشت . وقتی به مرخصی       می آمد به دیدن همه اقوام ، دوستان و آشنایان می رفت ، بخشنده و مهربان بود، به فقرا و مستضعفین تا جایی که می توانست کمک می کرد، فردی مؤمن و متدین بود و همیشه چشم از نامحرم فرو می بست ودر محل های عمومی همه را به چشم خواهر و برادر می دید ، از غیبت و تهمت بیزار بود و از          بی حجابی متنفر و هرگز به دنبال مال حرام نبود … مانند مادرش طبع شعر مختصری نیز داشت و از وقایع شعر می سرود.

چشم انتظار

مادر شهید می گوید:

 پدرش همیشه چشم انتظارش بود … خیلی برایش دلتنگی می کرد … شبی خوابیده بود ، دیدم دارد آهسته صحبت می کند و می گوید :« من و آواره کردی … رفتی … » به روی خودم نیاوردم ، اذان که گفته شد نمازش را خواند ،بعد از صبحانه یکی از نوه هایم را که هم نام حسینعلی بود در بغل گرفته بودم ، آه سردی کشید ، گفتم : « چرا آه می کشی … این حسین هم به جای آن حسین .» گفت : « بی اختیار آه سردی از دلم بالا آمد، اما این حسین کجا و آن حسین کجا … » طولی نکشید که حالش بد شد ، بردمش بیمارستان ، دکتر گفت : « جگرش خراب شده » ؛ دنیا به امامان ما نماند، به ما هم        نمی ماند ، به پدر حسینعلی هم نماند و چشم انتظار از دنیا رفت .

می روم و برنمی گردم

مادر شهید می گوید:

 او عاشق جبهه و شهادت بود، قبل از سربازی هم رفت تا از طریق بسیج اعزام شود که عمویش مانعش شد ، در جواب عمویش گفت : « عمو جان ! اگر شناسنامه مرا بگیری یا نگیری به حال من فرقی      نمی کند ، من بدون شناسنامه هم می روم و دیگر برنمی گردم .»

محقق و نویسنده : لیلا زارعی اکبرآبادی

لینک کوتاه : https://baharekavar.ir/?p=30140

ثبت نظرات

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال نظرات
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.