به گزارش بهار کوار، مرحوم جانباز شیمایی خیر علی نیکنام اربابی، سوم فروردین سال ۴۲ در روستای ارباب سفلی دیده به جهان گشود.
او در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه میهن عزیزمان از ۱۵ فروردین ۶۴ تا ۵ اردیبهشت ۶۷ در تدارکات لشکر ۱۹ فجر مشغول به خدمت بود. در ۲۵ دی ماه ۶۵ در عملیات کربلای ۵ منطقه شلمچه بر اثر ترکش از ناحیه پای راست و دست راست مجروح گردید و در تاریخ ۶۷/۱/۹ در جبهه شلمچه بر اثر عامل شیمیایی از ناحیه صورت و پوست دست راست مجروح شد. در نهایت روح بلند این جانباز شیمیایی در ۳۱ اردیبهشت سال ۹۴ به کاروان شهدای معظم پیوست.
مصاحبه با همسر مرحوم خیرعلی نیکنام – فاطمه زارع
فاطمه زارع همسر مرحوم خیر علی نیکنام در گفتوگو با خبرنگار بهارکوار به مناسبت هفته دفاع مقدس گفت: ایشان از ناحیه دست شیمیایی شده بود. آن حمله تلفات زیادی داشت. برادرم میگفت: حتی پس از شیمیایی شدن هم قبول نمیکرد مرخصی بگیرد و به خانه بیاید. میگفت جراحتم سطحی است.
وی گفت: حاجی اصلاً ترک نماز نداشت حتی صبح آخرین روزی هم که وفات کرد سنگ آورده بودند، تیمم کرده بود و نماز خوانده بود. حتی روزه را هم تا وقتیکه دکتر اجازه داد، ترک نکرد.
فاطمه زارع ادامه داد: روزی که پدرش به رحمت خدا رفت دو ساعت قبل از فوت، او را استحمام کرد بااینکه اطرافیان میگفتند پدرت جسم و جانی ندارد و هرلحظه ممکن است از دنیا برود. حاجی ناراحت میشد اگر کسی پدر و مادرش را که پیر شده بودند مسخره کند.
همسر مرحوم خیر علی نیکنام بیان کرد: مسجد امام هادی (ع) روستا را که میساختند، ازلحاظ جانی و مالی کار میکرد. به او گفته بودند: خودت کار نکن، کارگر بگیر. گفته بود: نه، من خودم میخواهم کار کنم. اگر کسی با او همکاری میکرد کوچه درست میکرد، راه درست میکرد. اگر جایی هم انفاق و کمکی میکرد دوست نداشت علنی و مطرح شود. زمانی هم که کمک او را در ساختوساز مسجد اعلام کرده بودند گفت: بارها به این پسر جوان گفتم که اعلام نکن.
او افزود: مسجد رفتنش ترک نمیشد. اگر در مسجد امام هادی (ع) نماز جماعت برقرار نبود خودش را به مسجد امام حسین (ع) میرساند. خیلی به نماز بچهها تأکید داشت. میگفت: کسی که اهل نماز و مسجد باشد من قبولش دارم. همیشه میگفت: آدم باید کاری باشد، با نماز باشد و اهل دود و دم نباشد. هر کس این سه ویژگی را داشته باشد خیلی خوب است و این سه خصلت در کنار هم مفید هستند. وقتی میدید جوانانی که اهل دود و دم هستند و نمازی نیستند، به مسجد میآیند خیلی خوشحال میشد.
فاطمه زارع از برخورد خوب همسرش چنین میگوید: چند روز قبل از اینکه پدرم به رحمت خدا برود، مارا به بیمارستان میبرد و میآورد. چای دم میکرد، غذا میپخت، کارهای خانه را انجام میداد. تا چهلم پدرم در خانه ماند و جایی نرفت و دلداریم میداد. شبی که پدرم فوت شد هوا سرد بود، جوراب پای خودش را بیرون آورد و به پای من کرد. من هم هیچوقت حاجی را تنها نگذاشتم که بخواهد تنها به دکتر، آزمایش و یا هرجایی برود.
همسر مرحوم خیر علی نیکنام گفت: کل تغذیه لشکر ۱۹ فجر که معاونش شهید حمید شکوهی بوده، دست ایشان بود. حاج مرتضی محمدی میگفت: من پشت خط بودم. حاجی یک ماشین پر از کنسرو داشت. گفتم یکی از آنها را به من بده. گفت: اینها بیتالمال است و من باید آنها را به خط برسانم.
او از خاطرات جبهه مرحوم خیر علی نیکنام یاد کرد: حاجی میگفت در یکی از حملهها من خیلی زخمی شدم، ترکش خمپاره به دستوپایم خورد. یکی از بچههای ارباب شال گردنش را روی زخمم بست. چون خون زیادی از من رفته بود، شاهرگم قطع شده بود و همین خونریزی زیاد، باعث شده بود بقیه فکر کنند این همرزمم زخمی شده است. با هواپیما ما را به اصفهان فرستادند. در هواپیما هم همینطور به هوش میآمدم و از هوش میرفتم. ۲۷ روز در بیمارستان اصفهان بستری بودم و هیچکس از ما خبر نداشت. این زخم خیلی عمیق بود که تا ازدواجمان (سال ۷۰) به بعد هم عود این جراحت ادامه داشت.
زارع بیان کرد: حاجی همیشه میگفت در خانواده تفریح و همهچیز باید کنار هم باشد. نمیشود تفریح بروی و زن و بچه را رها کنی و آنها را نبری. نه اهل دعوا بود و نه من از او کوچکترین بدی دیدم. هیچوقت نسبت به من یا بچهها عصبانی نشد. همچنین همیشه از شب تاسوعا تا ظهر عاشورا در حسینیه پیگیر امور مربوط به پخت نذری بود.
مصاحبه با هم رزم مرحوم نیکنام – احمد رحیمی
احمد رحیمی همرزم مرحوم خیر علی نیکنام گفت: آقای نیکنام پاسدار وظیفه بود. آشنایی ما در جبهه با ایشان از جایی شروع شد که وقتی ایشان به ما معرفی شدند، در ابتدای امر جذبه خاص و چهره بشاش و بانشاطی داشت. بعضی از چهرهها از همان ابتدا دلنشین بود. ایشان تا آخر همان شخصیتی بود که در ابتدا ما با او برخورد کردیم. ایشان را مشغول کردیم. زمان زیادی نگذشت که فهمیدیم شایستگیاش بیشتر از کارهایی است که ما به او محول میکنیم.
او ادامه داد: در غیاب و مرخصیهای من وظایفم را به ایشان میسپردم و او به خوبی و حتی بیشتر از وظیفه کارها را انجام میداد. نیرویی آرام و بی سروصدا و درعینحال در کار فعال بود، بهطوریکه میشد در هر کاری رویش حساب باز کنی.
وی بابیان اینکه صداقت، شایستگی و کار آیی بالایی در این مرد دیده میشد، یادآور شد: علیرغم وظیفهاش مسئولیتهای سنگینی به او میدادیم و به خوبی از عهده انجامشان برمیآمد. با طمأنینه و آرامش بود و برخورد متینی داشت که لذتبخش بود. در مواقع فراقت بیشتر اوقات باهم بودیم. شوخیهایش هم بامتانت بود. یک نیرویی بود که انسان وقتی همراهش بود، احساس آرامش میکرد و شرایط سخت بر او غلبه نمیکرد. در تیررس و هجمه شدید دشمن، طمأنینه و صلابت این شخصیت بهگونهای بود که شرایط سخت را نمیدید و بعضاً با چهرهای شاد و خندان از این صحنهها عبور میکردیم.
رحیمی از خاطراتش در زمان جنگ یاد کرد: یک روز به اتفاق هم به منطقه درگیری میرفتیم. دشمن جاده را به آتش بسته بود، طوری که ما صد متر بهپیش نرفته بودیم، آتش دشمن چالهای را در جاده حفر میکرد و ما فرصت کنترل ماشین را نداشتیم. از تکان خوردنهای شدید ماشین، کلاه آهنیها روی صورتمان میافتاد و خمپارههای زمانی دشمن روی سرمان منفجر میشدند. درعینحال او باصلابت خاص و خنده، ماشین را کنترل میکرد و ما بهراحتی به مسیرمان ادامه میدادیم. شرایط طوری بود که دو نفری که در کابین عقب ماشین بودند، حجم آتش را تحمل نکرده بودند، پیاده شده بودند و برگشته بودند. ولی ایشان خیلی بااقتدار و بدون هیچگونه ترسی مسیر را ادامه داد و ما مأموریتمان را به خوبی انجام دادیم.
همرزم خیر علی نیکنام بیان کرد: صلابت و تقوای ایشان، بهخودیخود جذبکننده بود. بحث عضویت به کنار، ایشان در تقوا چیزی کسر نداشت. دریکی دو سالی که در خدمت ایشان بودیم، راز و نیازهایش بااقتدار و اخلاص بود. در اهمیت دادن به نماز اول وقت و واجبات برایمان الگو بود. اگر ما مشغله کاری داشتیم، فرایض را به ما یادآوری میکرد تا آنها را بهموقع انجام دهیم.
وی گفت: در سنگرهای بزرگتر جمع میشدیم و عزاداری میکردیم و عزاداریها با اخلاص بود. ایشان در کربلای ۴و ۵، والفجر ۸ و جزیره مجنون با ما بود. بعد از شهادت شهیدان اسکندری، شکوهی و اکبری، من ایشان را بهعنوان یک مهره اصلی گذاشتم و بعضاً مأموریت خودم را کامل به ایشان محول میکردم؛ چون مسئولانمان شهید شده بودند و دسته از نیرو خالی شده بود و او کارهای آنان (شهدا) را انجام میداد و به خوبی از عهده کارها برمیآمد.
احمد رحیمی افزود: بعد از شهادت این شهدا چون ایشان وظیفه بود، یکی از بچهها که در رده مسئول بود، متوجه این قضیه شده بود و برخورد مناسبی با ایشان نکرده بود. من در شلمچه بودم و آنها جزیره مجنون. بلند شدم رفتم جزیره و گفتم: ( ایشان که شما میبینید یک نیروی با اخلاص است ) جایگاهی که ایشان داشت هیچکس تصور نمیکرد که یک نیروی وظیفه باشد.
در ادامه وی در مورد مرحوم خیر علی نیکنام گفت: او یک آدم خیر بود و رفتار خیراندیشانه داشت. آن زمان هم ازلحاظ مالی کاملاً تأمین بود و میدانستم مازاد بر امور زندگیاش، تمکن دارد. از مرخصیهای قانونیاش کامل استفاده نمیکرد و چون احساس میکرد که نیاز است تا بماند، حتی بعد از خدمت سربازیاش هم بهعنوان بسیجی در جبهه ماند. کلیات اخلاق و رفتار ایشان برای من الگو بود. وظیفه بودن ایشان مانع جذابیتش نمیشد. رفتار و تقوایش باعث جذب بیشازپیش نسبت به ایشان میشد.
رحیمی در خاتمه خاطرنشان کرد: صلابت و تقوای ایشان، بهخودیخود جذبکننده بود. بحث عضویت به کنار، ایشان در تقوا چیزی کسر نداشت. در یکی دو سالی که در خدمت ایشان بودیم، راز و نیازهایش بااقتدار و اخلاص بود. در اهمیت دادن به نماز اول وقت و واجبات برایمان الگو بود. اگر ما مشغله کاری داشتیم، فرایض را به ما یادآوری میکرد تا آنها را بهموقع انجام دهیم.
گردآوری: خبرنگار بخش دفاع مقدس بهار کوار فاطمه دیباور ( عضو مجمع راویان فتح و خادم الشهدای استان فارس)