به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بهار کوار به نقل از فارس، روزها در اندیشه آن بودم که زندگینامه اش را به رشته تحریر در آورم.
وقتی راجع به سبک زندگیش مطالعه کردم، زیستنش این اندیشه را در من بارور کرد و قلمم را به تکاپو واداشت. دانش آموزی که به ورزش کونگ فو عشق می ورزید و آرزویش این بود که روزی به کشور چین برود و آن جا کونگ فو را به صورت حرفه ای دنبال کند.
میهمان این هفته پنجشنبههای شهدایی ما، شهید احمد جان لطفیان از شهدای شهرستان کوار است.
او در سال۱۳۴۱ در روستای اکبرآباد از توابع شهرستان کوار دیده به جهان گشود و در دامان پر مهر پدر و مادری زحمتکش رشد و نمو یافت. او پسری زرنگ و پویا و ضمن درس خواندن در کار کشاورزی و مرغداری یار و مددکار خانواده اش بود.
شهید احمدجان لطفیان فردی معتقد از لحاظ مذهبی بود و به ادای فرایض اهتمام داشت. در اقامه نماز اول وقت کوشا بود و به روزه گرفتن علاقه خاصی نشان می داد.
عشق به سردار بی سر عاشورا او را به هیئت و مراسم عزاداری و نوحه خوانی می کشاند. گاه بی گاه ذکر مصیبت می کرد و نوحه می خواند. اعتقادات مذهبی اش باعث شد قبل از شکل گیری انقلاب اسلامی، امام خمینی را بشناسد و گوش به فرمانش باشد.
او دانش آموز سال دوم دبیرستان بود که برای خدمت سربازی عازم پادگان جهرم شد. دوران سربازی شهید لطفیان همزمان با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود.
در همین روزها یکی از دوستان صمیمی او به نام بهبود یاری به جبهه اعزام شد. شهادت بهبود یاری در خرمشهر و اولین روزهای آذرماه سال۶۰ ، تاثیر عجیبی بر احمد جان گذاشت و این اثرگذاری در روز تشییع شهید یاری در چهره ی او مشهود بود.
او پس از مراسم گفت: “من باید راه دوستم را ادامه دهم”. شهید لطفیان کنار قبر شهید یاری سه سنگ روی هم چید و محل قبر خود را مشخص کرد.
دیگر سر از پا نمی شناخت و شور رفتن به جبهه او را از پادگان به سنگرهای نبرد کشاند و پس از ۲۱ روز حضور در میدان جنگ، به تنگه چزابه اعزام شد.
برادر شهید احمد جان لطفیان، در گفتگو با خبرنگار بهار کوار، حکایت نبرد برادر خود در تنگه چزابه را این گونه روایت می کند: در بهمن ماه سال۶۰ ، یک درگیری بین نیروهای ایرانی و عراقی در تنگه چزابه رخ داد. در این نبرد نیروهائی از کشور اردن نیز به کمک عراقی ها آمده بودند.
وی ادامه داد: یکی از دوستان برادرم تعریف می کرد شهید لطفیان آن قدر دلیر و بی باک بود که به ما که در حال عقب نشینی بودیم گفت شما می روید ولی من می ایستم و می جنگم تا شهید شوم. او ماند و استقامت کرد تا اینکه تیرهای اسلحه اش تمام شد.
رضا لطفیان گفت: سپس کار به جنگ تن به تن کشید و دشمن سرنیزه ای به سمت صورتش پرتاب کرد و صورتش را شکافت. او تا آخرین نفس در مقابل دشمن ایستادگی کرد تا اینکه گلوله های خصم قلب پرخروشش را در بیست و یکم بهمنماه سال۶۰ از تپش واداشت.
برادر شهید گفت: برادرم شهید احمد جان لطفیان قبل از شهادتش، نامه ای برای من نوشته بود و در آن محل دفن را قید کرده بود. ما نیز به وصیت خودش پیکر او را در کنار دوست شهیدش بهبود یاری به خاک سپردیم.
او اظهار داشت: من قبل از شهید احمد جان، به جبهه رفته بودم و او پس ازمن عازم جبهه شد، یکی از برادران دیگر ما به نام محمد جان لطفیان نیز در همین ایام در سنگر نبرد حاضر شد و از ناحیه پا مجروح گشت و اکنون جانباز۶۰٪ دفاع مقدس است.
برادر شهید افزود: سپاه پاسداران کوار به ما خبر شهادت برادرم را اطلاع داد و پدر و مادرم سجده شکر به جا آوردند و گفتند که خداوند به ما هفت پسر هدیه داد و از اینکه یکی از آنها در راه خودش به شهادت رسید، شکرگزار درگاه اوییم.
رضا لطفیان بیان کرد: خواهران ما نیز در شهادت برادرمان راضی به رضای پروردگار بودند و از مسیری که او برای زندگی انتخاب کرده بود و تقدیم جانش در آستان معشوق ابراز خرسندی می کردند.
وصیت نامه شهید احمدجان لطفیان
در فرازی از وصیت نامه شهید والامقام احمد جان لطفیان می خوانیم:
سبح لله ما في السماوات و ما في الارض و هو العزيز الحكيم
باسلام و درود فراوان به امام امت و شما مردم شهيد پرور اكبرآباد از اينكه من از بين شما رفته ام ناراحت نباشيد و اظهار خوشحالي كنيد كه چنين آرزويي نصيب ما شده است. من عاشق شهادت و حسين (ع) بودم و شما هم بايد عاشق شهادت بشويد چونكه شهادت راه حسين (ع) است.
بايد راه را تا سرحد پيروزي ادامه بدهيد به گفته امام امت خميني كبير چه بكشيد و چه كشته شويد به بهشت مي رويد شما كه نبايد حتما كشته شويد بايد پيروز شويد مملكت ما به شهيد زنده بيشتر احتياج دارد.
از شما ملت شهيد پرور مي خواهم كه امام امت را تنها نگذاريد يا خداي نكرده قلب او را ناراحت نكنيد به خدا اگر من را تكه تكه بكنند دستم را از دامن امام كوتاه نمي كنم هر كس امام امت را تنها بگذارد مثل اينكه امام زمان (عج) را تنها گذاشته.
پدرگرامي وقتي كه خبر شهادت من را شنيديد دعاي وحدت را سر بدهيد.
مادر گرامي وقتي كه خبر شهادت من را شنيديد شكر خداي را بجاي بياوريد و بگو خدايا شكر كه اين افتخار نصيب ما هم شد.
برادران گرامي وقتي خبر شهادت مرا شنيديد بايد از خوشحالي جشن بگيريد و به مردم تبريك بگوئيد و دوستانم را به خانه دعوت بكنيد و آنها را دلداري دهید و بعد از آن عروسي برادرم مشهدي الله جان را بكنيد تا مردم بتوانند عروسي بكنند شما را به مهدي فاطمه (س) قسم مي دهم كه لباس سياه نپوشيد تا خدا از شما راضي شود .
و از دوستانم مي خواهم كه راه من را ادامه بدهند همينطور كه من راه شهيد بهبود ياري را ادامه دادم. از شما مردم شهيد پرور مي خواهم كه در مدرسه، مساجد يا حسينيه كتابخانه بزنيد و از پسران دعوت كنيد كه اين كتابها را بخوانند و حزب الهي بشوند.
بعد از تشييع جنازه شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» را بدهيد.
اگرجنازه من تكه تكه يا اينكه پيدا نشد ناراحت نباشيد چونكه من خودم از خدا خواستم كه تكه تكه بشوم.
به گفته كافي اينجا پيدا نشد آخرت هم پيدا نمي شود؟
به پاسداران عزيز كمك كنيد و پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا خدا شما را بيامرزد .
به اميد ديدار در آخرت خدا يار و ياور شما مردم مسلمان و شهيدپرور ايران خصوصاً مردم اكبرآباد.
زنده باد خميني كبير
احمد جان لطفيان