به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بهار کوار، زن سال ها بود که در آرزوی فرزندی دلش را به گهواره باب الحوائج شش ماهه امام حسین(ع) گره زده بود. هرسال، محرم که از راه می رسید، شیرخواره های زیادی را می دید که مادرانشان آن ها را با لباس های سبز و مشکی و سربندهای زیبا و قنداقه های سفید زینت کرده و به همایش شیرخوارگان می آوردند.
زن، چیزی به روی خود نمی آورد. فقط چادر بر سرش می کشید و به حضرت علی اصغر(ع) که با دستان کوچک خود گره های بزرگ را باز می کند، متوسل می شد.
او گاهی زیر لب زمزمه هایی می کرد که با آه و سوز همراه بود. می گفت خدایا من که نزد تو آبرویی ندارم تا آن را وسیله قراردهم، پس به آبروی شش ماهه امام حسین(ع) به من فرزندی عطا کن تا نامش را علی اصغر بگذارم. اگر فرزندی به من عطا کنی، قول می دهم هر سال او را به مراسم شیرخوارگان بیاورم تا نوکر حسین تو باشد.
چندین سال می گذشت و زن، در حسرت فرزندی دور از چشم دیگران مویه می کرد، اما از درگاه رحمت الهی ناامید نمی شد. زن با اینکه توان مالی ضعیفی داشت، در این راه هزینه های گزافی را به پزشکان پرداخته بود، اما جواب درخوری نگرفته بود.
وقتی توسل به شهدای گمنام، گره از کار می گشاید
او را می شناختم، به شهدای کربلای ایران ارادت خاصی داشت. فرصتی به دست آمد و با کاروانی که او در آن حضور داشت، عازم راهیان نور شدم.
به شلمچه رسیدیم. گویی دنیا را به او داده بودند. بغضش وا شده بود. خود را کنار ضریح شهدای گمنام حسینیه شلمچه رساند. یکدست لباس کوچک پسرانه آبی رنگ را از کیفش بیرون آورد و به درد دل با شهدای گمنام پرداخت.
با درد و اشک اینگونه زمزمه می کرد: شما علی اکبرهایی هستید که با قامتی رعنا، به میدان نبرد رفتید و علی اصغر وار به وطن بازگشتید. شما نزد خداوند واسطه شوید تا او به من نیز فرزندی عطا کند و خادم کوی شما و اربابتان حسین(ع) شود. زن، نجوا می کرد و لباس های کوچک را بر ضریح لاله های گمنام می کشید. صحنه جانسوزی بود…
۲ ماه بعد بود که خداوند به خواسته اش به حرمت پیکرهای علی اصغروار صحّه گذاشت و سال بعد پسری به او بخشید. فرزندی که هر سال مشکی پوش عزای امام حسین(ع)می شود و به اتفاق پدر و مادرش راه هیئت را در پیش می گیرد.
برگزاری همایش شیرخوارگان حسینی در نقاط مختلف شهرستان کوار
امروز در نقاط مختلف شهرستان کوار ائم از شهرها و روستاها نیز در روز منتسب به حضرت علی اصغر(ع)، همایش شیرخوارگان حسینی برپا بود.
مادران به یاد شش ماهه امام حسین(ع)، کودکان شیرخوار خود را بر دست گرفته و با حضرت رباب می خواندند؛ لالالالا لالایی اصغرم لالا بخواب آروم حالا لالا…
تصویری که دل ها را آتش می زد و بر دست گرفتن کودکان معصوم، دریده شدن گلوی نوزاد شش ماهه را در ذهن زنده می کرد و پوشاندن لباس های سفید و سبز بر کودکان با سربندهای زیبا بر معصومیت آن ها می افزود.
آخر حسین(ع)، با اهل بیت و طفل شیرخوار خود به میدان آمده بود و شهادت علی اصغر(ع) نمادی از حقانیت و مظلومیت امام شهید و خط بطلانی بر جبهه باطل و ظلم بود.
مادران، بچه های کوچک خود را آورده بودند تا آن ها را زیر علم حسینی بیمه کرده و به دستان کوچک اما گره گشای علی اصغر(ع) بسپارند.
ِآن ها آمده بودند تا نوزادان خود را در زیر بیرق سرخ حسین(ع) با مکتب سبز انتظار آشنا نموده و این گونه فریاد برآورند : ” یا صاحب الزمان(عج)، فرزندم را نذر یاری قیام تو می کنم که او را برای ظهور نزدیکت برگزینی و حفظ کنی، یا مسیح حسین، یاعلی اصغر، ادر کنی.”
گزارش تصویری شهر کوار
نویسنده:فاطمه دیباور
گزارش تصویری شهر اکبرآباد
گزارش تصویری شهر مظفری
گزارش تصویری شهر طسوج
گزارش تصویری روستای دهشیب