4

زندگینامه شهید جاویدالاثر مرتضی زارعی

  • کد خبر : 30161
  • 10 مهر 1403 - 10:18
زندگینامه شهید جاویدالاثر مرتضی زارعی
شهید جاویدالأثر مرتضی زارعی در هفتم مهر ماه 1342 در روستای کوچک فرود از توابع شهرستان کوار به دنیا چشم گشود،

شن ها و رمل های فکه هنوز هم قدم های استوار تو را به یاد دارند، انگار ردپای تو را هرگز از یاد نبرده اند که با ورود هر زائری نقشی تازه از تو و همرزمانت به یادگار می گذارند و او را با دنیایی تازه روبرو می‌سازند، دنیایی که با تشنگی و شهادت آغاز می‌شود و وقتی دیدت را وسعت می دهی در کنار قبر شش گوشه آقا ابا عبدالله الحسین (ع) نیز به این دو خاتمه می یابد.  مرتضی جان ! تو بگو راز این دو را… تو بگو در آن صحرا چه بر شماها گذشت که هر کس پا در این زمین می گذارد بی اختیار کفش ها از پای کنده و تمام زمین سجاده اش می شود و تمام آسمان نقطه دیدش … تو بگو راز یا ابوالفضل (ع) گفتنت را … تو بگو چرا خداوند اینقدر زیبا آرزویت را برآورده کرد و اولین شهید روستایت شدی  … و چرا با این همه سرفرازی هنوز نیامده ای … و جز پلاکی چیزی در قبر خالیت نیست … بعد از همه این حرفها چیزی روی دلم سنگینی می کند و آن هم این است : می دانم همه این چراها مال ما زمینی هاست … تو مال خدا بودی و خدا خونبهای تو شد و تو جاوید شدی … .

زندگی نامه

شهید جاویدالأثر مرتضی زارعی در هفتم مهر ماه 1342 در روستای کوچک فرود از توابع شهرستان کوار به دنیا چشم گشود، مرتضی دوران کودکی را چون سایر کودکان این خطه در کنار بازی های کودکانه با فراگیری احکام و ادب اسلامی طی نمود و روز به روز رشد یافت. او دوران ابتدایی را در همان روستا پشت سر گذاشت و به خاطر کمک به خانواده دست از تحصیل کشید و در کارهای کشارزی و دامداری پدر را یاری نمود.

دوران نوجوانی مرتضی مصادف بود با پیروزی انقلاب اسلامی، او در جریان انقلاب چون سایر مبارزین این سرزمین برای پیشبرد انقلاب سر از پا نمی شناخت و شبانه روز تلاش  می کرد و همیشه سعی داشت که در اکثر راهپیمایی‌ها حضور فعال داشته باشد.

بعد از پیروزی انقلاب به گروه مقاومت پیوست و با شروع جنگ تحمیلی با وجود سن کم با شناسنامه برادر بزرگترش پا به جبهه‌ها گذارد تا اینکه به سن قانونی رسید و با شروع سربازی و طی دوران آموزشی به خانه برگشت ولی به جای خدمت در جای مقرر که از جبهه ها خیلی فاصله داشت به عنوان یک بسیجی مخلص پا به جبهه های نبرد گذاشت و در تاریخ 15/10/61 به منطقه عین خوش اعزام گردیده و برای شرکت در عملیات والفجر مقدماتی به فکه قدم گذارد و در تاریخ 28/11/61  به عنوان اولین شهید روستای فرود به خیل شهدای جاویدالأثر پیوست تا اینکه پس از 9 سال در سال 1371 پلاک پر افتخار ایشان به دست برادران مجاهد تفحص در منطقه عملیاتی فکه پیدا شد و به خانواده ایشان هدیه گردید و به همین خاطر قبری را به عنوان یادبود در گلزار شهدای روستا به نام این شهید بزرگوار به ثبت رساندند . 

خصوصیات عبادی و اخلاقی

مرتضی اخلاقی پسندیده و انسان دوستانه داشت، هیچ گاه کسی را نمی رنجاند و با همه به نیکی و مهربانی رفتار می کرد، فعال و کوشا بود و در بخشندگی زبانزد خاص و عام، از کمک به والدین دریغ نمی ورزید، احترام آنها را خیلی داشت و با صدای بلند با آنها صحبت نمی کرد، مرتضی خوشرو و شوخ طبع بود ولی در انجام عبادت جدیت داشت، خدا ترس و عابد و متقی بود و همیشه همه دوستان را سفارش می کرد تا در همه حال به یاد خدا باشند، ایشان علاقه وافری به مسجد، نماز و کتاب‌های مذهبی داشتند، نمازش را سروقت می خواند از دروغ گفتن خیلی بدش می آمد ، از مال حرام دوری می کرد و همیشه دوست داشت در راه خدا قدم بردارد.

10 تومانی

برادر شهید می گوید:

وقتی که خواست به جبهه برود شناسنامه مرا برداشت و 10 تومان به من داد که به کسی حرفی نزنم و گفت تو برو خانه، سمت خانه راه افتادم در راه فالوده گرفتم و خوردم ، شب پدر و مادرم سراغ مرتضی را از من گرفتند، چیزی نگفتم … فردا بعد از پرس وجو فهمیدند که به جبهه رفته… »

چشم انتظار
خواهرشهیدمی گوید:

بعد از رفتن مرتضی مادرم همیشه به خاطر نبودنش ناراحت بود، نه به این خاطر که شهیدشده … بلکه به خاطر اینکه سرنوشتش معلوم نبود، نمی دانست شهید شده یا اسیر… مادرم می گفت : « وقتی سر قبر برادر دیگرت که رحمت خدا رفته می روم … گریه ام  می گیرد ولی سر قبر مرتضی که می رسم احساس نمی کنم که شهید شده، انگار زنده است و منتظرم که روزی برگردد .. دخترم من همیشه چشم انتظارش می مانم » مادرم آنقدر چشم انتظاری کشید تا اینکه ما را تنها گذاشت و پیش مرتضی رفت .

شام آخر
هم رزم شهید می گوید :

شب عملیات موقع شام هوا طوفانی شد و خیلی خاک بلندشد، مرتضی رفت برای نماز، نمازش را که خواند و برگشت، شروع کردیم به خوردن شام، مرتضی شروع به شوخی و خنده کرد و گفت : « بچه ها! خوشحال باشید که این شام آخریه که داریم می‌خوریم ، اصلاً ناراحت نباشید آخه آنجایی که می‌خواهید بروید ، خوب بهتون می رسند » مرتضی خوب می دانست ، آن شب شام آخرش را خورد ، رفت و هرگز برنگشت .حتی جنازه اش … آخر به گفتۀ خودش خداوند منت گذارده بود و جسم و روحش را با هم پذیرفته بود… شاید هم این دنیای خاکی لیاقت جسم پاکش را نداشت.

« قسمتی از وصیت نامۀ شهیدجاویدالأثر : مرتضی زارعی »

بسم الله الرّحمن الرّحیم

خدایا عاشقم، عاشق ترم کن به دیدارت .
 خدایا با دیدن یاوران صدیقت غبطه می خورم ، روح مرا در کنار رزمندگان اسلام، با همۀ روسیاهی و به عظمت روح شهدا ببخش و بیامرز.

توصیه ام این است که وصیت نامۀ شهدا را مطالعه و جداً عمل نمایید که این مطالب از قلبهای پاک الهام گرفته و از سرچشمۀ فیض و در لحظات خیلی حساس و روحانی نوشته شده است و همانطور که نوشتم هر چند خود را لایق شهید شدن نمی دانم ولی چون کلیۀ نعمتهای الهی، همه منتی است نه لیاقتی … اگر منت خدا شامل حالمان شد از کلیه برادران، دوستان، آشنایان و همۀ اهالی روستای فرود تقاضای عفو و بخشش دارم .

لینک کوتاه : https://baharekavar.ir/?p=30161

ثبت نظرات

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال نظرات
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.