1

درکوی لاله انقلابی؛ شهید رمضان سیاه کواری

  • کد خبر : 32270
  • 18 بهمن 1403 - 20:35
درکوی لاله انقلابی؛ شهید رمضان سیاه کواری
شهید رمضان سیاه کواری فرزند خیرالله از شهدای انقلاب کوار است که در آذرماه سال۱۳۳۵ در کوار متولد شد و ۱۸ خرداد ماه ۱۳۵۹ در جریان درگیری با اشرار به شهادت رسید.

اولین روز دهه پرفروغ فجر انقلاب است و من مفتخر به دیدار خانواده ای هستم که ۲ شهید تقدیم انقلاب اسلامی و نام بلند وطن کرده اند. تابلوی منقش به تصویر شهدا بر سر در منزلشان، گواه این است که آدرس را درست آمده ام. همسر شهید رمضان سیاه کواری با روی گشاده به استقبالم می آید و مرا به مهمان خانه دعوت می کند. خواهر شهید کنارم می نشیند و حضور حمیده خانم، دختر شهید هم جمع ما را باصفاتر می کند. دختری که تنها تصورش از پدر، تنها قاب عکسی است که از او به یادگار مانده و دلتنگی که گاه و بیگاه، سراغ دلش را می گیرد.

خانم کفایت نوروزی، همسر مهربان شهید رمضان سیاه کواری سر صحبت را باز می کند، از سادگی و صفای عروسی های دهه ۵۰ برایمان می‌گوید و اینگونه ادامه می دهد:

خانه ما روستای قلعه نو بود و شهید رمضان و خانواده اش کوار زندگی می‌کردند. آن زمان کوار، روستا بود. فاصله دوره نامزدی تا برگزاری جشن عروسیمان، ۶ ماه شد. سال۵۱ عروسی کردیم.

خانواده همسرم ۸ نفره بود؛ ۲ دختر و ۴ پسر که ۲ تا از پسرها شهید شدند؛ یکی همسرم شهید رمضان که در درگیری با اشرار در ۱۸ خرداد۵۹ به شهادت رسید و دیگری هم شهید امیدعلی سیاه کواری که دقیقا ۵ سال بعد در سردشت شهید شد.پدر شهیدان سیاه کواری در کارخانه قند کوار کار می کرد و سال ۶۴ از دنیا رفت. مادرشان هم سال۷۰ دار فانی را ترک کرد.

مرام و معرفت شهید رمضان، مثال زدنی بود. با اقوام و همسایگان خوش رفتار و مردم دار بود. او به مکتب نرفته بود،اما سواد خواندن و نوشتن داشت.

نسبت به نماز و روزه اهتمام خاصی داشت. راننده کمپرسی بود و مصالح ساختمانی جا به جا می کرد. ظهر که به خانه می آمد، ابتدا نمازش را می خواند ‌و‌ سپس ناهار می خورد.

در طول ۸ سال و اندی که با هم زندگی کردیم، بداخلاقی از او ندیدم. دختر آخر شهید، ۷ ماه پس از شهادت پدرش به دنیا آمد. پدرش می گفت اولاد آدمی سالم باشد، پسر و دختر فرقی ندارد. از او ۴ فرزند دختر به یادگار مانده است.

شهید رمضان، اصلا اهل سخت گیری به زن و فرزند نبود. درباره دیگران هم عطوفت داشت؛ اگر فقیری ابراز نیاز می کرد، او را به اندکی هم که شده بهره مند می ساخت.

شهید رمضان، چند روزی برای سربازی به سروستان رفت. رئیس پاسگاه کوار و بزرگترها گفتند این خانواده عیالوار هستند و‌ این هم پسر بزرگ آن ها است، باید معاف شود‌. خانواده اش هم تلاش کردند و از خدمت سربازی معاف شد‌.

رمضان و برادرش حاج صفر در بیشتر تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کردند. آن دو به شیراز می رفتند و به اتفاق شهید دستغیب برای ترویج امور انقلاب، راه جهرم و سایر شهرها را در پیش می گرفتند.

او علاقه زیادی به همکاری با سپاه پاسداران کوار داشت. آن زمان استفاده نیروهای مردمی از اسلحه رایج نبود.‌ یک‌ چوب ارژن از عشایر گرفته بود. گفتم این را می خواهی چه‌ کنی؟ گفت وجود چنین چیزی در خانه خوب است.‌ شام خورد و چوب را برداشت و رفت.

ساعتی بیشتر نگذشته بود که یکی از همسایه ها خبر درگیری و شهادت او را به ما داد.‌ مضطرب، به خیابان رفتیم. وقتی رسیدیم او را به مطب دکتر دستغیب که در ۴۰ متری بود، بردند. دکتر به ما گفت، مشکلی نیست، می خواهیم او را به شیراز ببریم.‌ اما ما می دانستیم تمام کرده. تیر به سرش اصابت کرده و در دم شهید شده بود.

به خانه آمدیم. پیکر شهید را به شیراز بردند و صبح فردا برای خاکسپاری به کوار آوردند. شور انقلابی مردم زیاد بود و جمعیت زیادی برای مراسم تشییع آمده بودند.

در فرازی از وصیت نامه شهید رمضان سیاه کواری می خوانیم؛

در این جهاد شرکت کنید، چون دیدم خیلی از فرشتگان با بالهای سپید شهدا را بدرقه می کنند. دست از این ماه تابان برندارید که روزنه امید مستضعفان جهان و ایران است. شما با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در راس آن ولایت فقیه می باشد این راه را ادامه دهید.

شهید امید سیاه کواری

امیدعلی، ۷ کلاس سواد داشت و رفتارش با بچه های برادرش بسیار صمیمی بود. او در یک رستوران بزرگ به نام چنچنه در شیراز کار می کرد.

امیدعلی، ۳ ماه ابتدایی سربازی اش را در جهرم گذراند. سپس به کردستان رفت و در سردشت شهید شد. ۳ روز از شهادتش گذشته بود که نامه معافیتش از سربازی آمد.

گزیده ای از وصیت نامه شهید امید سیاه کواری:

خدایا تو را شکر می‌کنم که مرا آزاد آفریدی تا آزاد فکر کنم تا بتوانم بندگی ات را به‌ جای آورم. خدایا تشکر می کنم که مرا پاسدار انقلاب خمینی(ره) قرار دادی تا بتوانم خونم را فدای حسینت کنم. آگاه باشید که در این برهه از زمان، مسئولیت سنگینی به دوش دارید. آگاه باشید که شما پاسدار خون های ریخته شده برای اسلام هستید.

در ادامه خبرنگار بهار کوار با علی بهروزی از مجروحان حادثه ۱۸ خرداد ۵۹ کوار که به شهادت شهید رمضان سیاه کواری و زخمی شدن تعدادی دیگر انجامید، به گفتگو پرداخت که وی اینگونه بیان کرد:

نیروهای مردمی سپاه تشکیل شده بود. ما از کوچه کنار حمام قدیمی کوار شعار می دادیم و به پیش می رفتیم. هوا رو به تاریکی می رفت. تجمع بزرگی شد. ناگهان، به ما تیراندازی کردند.

شهید رمضان سیاه کواری تیر خورد. کتف راست من هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت، گلوله از کتف چپم بیرون آمد و بیهوش شدم. مرا به بیمارستان نمازی شیراز بردند. پس از این حادثه به علت شدت خونریزی کلیه ام را از دست دادم که مجبور به انجام عمل جراحی پیوند کلیه شدم. این درگیری بین سپاه و‌ نیروهای مردمی با اشراری که قصد تصرف دانشگاه کوار را داشتند، رخ داد.

گفتگو از: فاطمه دیباور

لینک کوتاه : https://baharekavar.ir/?p=32270

ثبت نظرات

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال نظرات
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.