به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بهار کوار، به مناسبت سالگرد سردار شهید حاج شکرالله هاشم زاده که در تاریخ 21 بهمن 1364در عملیات والفجر 8 و در كنار اروندرود به درجه رفيع شهادت نائل شدند. امروز در پنجشنبه های شهدایی با این شهید عزیز والامقام در ادامه آشنا شویم:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
گاهی فکر می کنم که حتی اروند نیز دلش برای آن روزها تنگ شده، برای روزهایی که با رزمندگان و بسیجی های خالصی در تب و تاب بود که به راحتی دل از قید و بند دنیا می زدند و رفتن را به آرامی زمزمه می کردند . اروند بوی فاطمه زهرا(س) را می دهد، بوی مادر شهدای گمنام ، مگر نه اینکه آن شب ، شب عملیات والفجر 8 ، در بهمن سرد 64 ، با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س) بچه های غواص به خط زدند ، همان غواصان سه پلاکی ، و خیلی هایشان با آب خروشان اروند رفتند و هرگز بازنگشتند و مادر شهدای گمنام آنها را به فرزندی پذیرفت.
اروند یادآور نخل های سوخته ای است که هر کدامشان پای درد دل صدها بسیجی نشستند و خودشان نیز مانند آنها سر دادند ولی حاضر به دادن یک وجب از خاک نشدند .
اروند یادآور دلاوری های سرداری است که همیشه در قنوت نمازهایش اللهمَ الرزُقنا توفیق الشهادهِ فی سبیل الله را زمزمه می کرد.
« غیور مرد شهر اکبرآباد سردار شهید حاج شکرالله هاشمزاده » که در اول اسفند ماه 1337 چشمان زیبایش را به روی دنیای خاکی باز کرد تا روزی به رسم شهادت بسته شود ؛ در حالی که از همان کودکی پدر را در کار طاقت فرسای کشاورزی کمک می کرد و در همان حال پا به مدرسه گذاشت. در مدرسه کمال المک اکبرآباد تحصیلات ابتدایی اش را به پایان رساند و دوره راهنمایی را در کوار و سپس بخاطر علاقه شدید به رشته کشاورزی راهی علی آباد شد. در آنجا موفق به گرفتن دیپلم شد که مصادف بود با فرار شاه معدوم از کشور .
در راه پیمایی ها شرکت فعال داشت و در تحریک مردم علیه رژیم ستم شاهی نقشی به سزا ، تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و بعد از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان جان فدا با نیروهای سپاه همکاری می کرد. با آغاز جنگ تحمیلی او که تجربه درگیری های مسلحانه با اشرار و دمکرات را در غرب کسب کرده بود، راهی مناطق جنوب شد و رسما لباس سبز سپاه را به تن کرد و راهی جبهه ها گردید و خانواده و دیگران را نیز تشویق به این امر مقدس می نمود . و خود به عنوان یکی از نیروهای کارآمد لشکر 19 فجر به انجام وظیفه پرداخت، سمت هایی مثل فرمانده گردان و فرمانده زرهی را نیز عهدار شد . طولی نکشید که ازدواج کرد و ثمره آن دو فرزند دختر و پسر می باشد .
چندین بار در عملیاتها مجروح شد، اما از هدف خویش که دفاع از دین اسلام بود غافل نشد؛ در عملیات رمضان سمت فرماندهی داشت ولی خود یک تنه پیش رفت و تعدادی از نیروهایش را که در محاصره دشمن بعثی بودند ، نجات داد .
خاطرات سردار شهید شکرالله هاشم زاده
سر دار علاقه خاصی به نوشتن خاطرات و وقایع جنگ داشت انگار می دانست روزی به آرزویش می رسد و عده ای سراپا گوش خاطراتش خواهند شد … بهتر است گوشه ای از نوشته های این غیور مرد خطه کوار را مرور کنیم :
« محل خدمت بنده – که الان در تاریخ 63/6/1می باشیم – در گردان شهید دستغیب و معاون گردان هستم. تاکنون چهار دفعه به جبهه اعزام شده ام و روی هم دوسالی می شود که در جبهه ها خدمت می کنم . دفعه چهارم به مدت یک سال و نیم است که بحمدالله مشغول خدمت هستم . در این مدت خداوند توفیق داده که در چند عملیات شرکت کنم : اول ، عملیات شکست حصر آبادان ؛ دیگری عملیات بیت المقدس و عملیاتی که همراه بیت المقدس بود ، به نام فکه و بعد هم عملیات رمضان و والفجر 4 . در خیبر هم خداوند سعادتی داد که در عملیات شرکت کنم . در عملیات شکست حصر آبادان و والفجر 4 و خیبر مجروح شدم ولی بیت المقدس جراحتم سطحی بود. »
سردار هاشم زاده بعد از این تاریخ در چندین عملیات دیگر از جمله والفجر 8 نیز حضور یافت و در شب 21 بهمن ماه 1364 در اروند نیلگون گلوله های دشمن بعثی سینه مالامال از عشقش به دفاع از اسلام و میهن اسلامی را شکافت و به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت رسید.
سردار کاش بودی و این روزها به ما نیز می آموختی که تو به خاطر نام و نشان و شهرت نرفتی و همانطور که خودت گفته ای به خاطر هدف بزرگت که همان اسلام عزیز است پا به میدان نبرد گذاشتی .
وصیت نامه شهید شکرالله هاشم زاده
در قسمتی از وصیت نامه ایشان که در تاریخ 12 بهمن 64 یعنی 9 روز قبل از شهادتشان نوشته شده است آمده است:
« ای امت حزب الله! بدانید که فرزندان شما همه با آگاهی و شناخت کامل و با احساس وظیفه و تکلیف شرعی پای به میدان نبرد نهاده اند و از جان خود در راه این هدف دریغ نمی کنند.
اینجانب با شناختی که داشتم ، احساس وظیفه کردم و وظیفه شرعی خود دانستم که پای به جبهه نهم و تکلیف شرعی خود را عمل کنم و به میدان جهاد مقدس فی سبیل الله بیایم و خدمتی کنم.
اگر در جهاد مقدس، شهادت که هر چند هم لایق آن نمی باشم نصیب حقیر شد از آرزوهای دیرینه ام بوده و امیدوارم از خدا که لایق این سعادت باشم و به این فیض عظیم برسم که این فیض آرزوی تمام اولیاء خاص خداوند بوده است و ببین! امام عزیزمان چه شیرین می گویند : از شهادت باکی نیست اولیای ما هم ، یا شهید شدند یا مقتول شدند.
ای امت حزب الله! شما را به خون شهدا قسم می دهم که دنباله رو خط سرخ حسینی و اسلام فقاهتی که پرچمدار آن امام امت خمینی کبیر می باشد باشید.