به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بهار کوار، در پنجشنبه های شهدایی این هفته به معرفی دانش آموز شهید جعفر غفاری خواه فرزند رحیم پنجم شهریورماه سال ۱۳۴۸ در شهر طسوج می پردازیم. او اولین فرزند خانواده بود و هنوز کودکی بیش نبود که بهعنوان الگویی بزرگ بین دیگران مطرح شد و پشتکارش مایه شگفتی شده بود.
چنان در کار درس موفق بود که در مدرسه او را بهعنوان دانشآموز نمونه درس و اخلاق برگزیدند. او در کار کشاورزی یار و مددکار پدر بود و مردم او را بهعنوان الگو برای فرزندشان مثال میزدند. همیشه لبخندی بر لب داشت و هیچوقت نمیگذاشت پدر و مادرش ناراحت باشند. برادران کوچکش را دوست میداشت و به پدر و مادرش احترام فراوان میگذاشت.
دانشآموز راهنمایی بود و آنچنان شور کربلا و عشق امام حسین (ع) را در دل داشت که همواره جملهی ” برای فتح کربلا پیش بهسوی جبههها ” ورد زبانش بود و بزرگترین آرزویش رفتن به جبهه و جنگیدن با دشمن بود. او علاوه بر درس خواندن در پایگاه مقاومت بسیج که تازه افتتاح شده بود فعال بود. هم محصل بود و هم رزمنده.
او با دوستانش در هنرستان شهید غفاری کوار در کلاس اول هنرستان عهد کردند به جبهه بروند. چون سنش کم بود دوبار با شناسنامهی پسرعمویش و دوبار هم با شناسنامهی دوستش عازم جبهه شد. در سال ۶۴ با شناسنامهی خودش به جبهه رفت. جبهههای غرب و جنوب از او خاطرات ماندگاری به یادگار دارد. به کردستان رفت و زخمی بازگشت، باز آرام ننشست و به جبهه رفت. سرانجام در عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه هم چون مولایش امام حسین علیهالسلام بیسر به محضر دوست شتافت. آرامگاه او در گلزار شهدای شهر طسوج زیارتگاه عارفان و دلدادگان به مکتب عاشوراست.
خاطرات شهید جعفر غفاری خواه
پدر شهید میگوید: زمان تشییع شهید رمضان جوکار دیدم که جعفر پایین قبر شهید ایستاده و داخل قبر را نگاه میکند. وقتی او را دیدم به من الهام شد که جعفر اگر این بار به جبهه برود، شهید میشود. شهادت را از چهره و روحیهاش میتوانست حدس زد. بعد از دفن شهید جوکار چند نفر از برادران سپاه آمدند و سخنرانی کوتاهی داشتند و وصیتنامه شهید رمضان جوکار را خواندند.
روز بعد به کارخانهی قند رفتم، وقتی به خانه برگشتم مادرش به من گفت جعفر دارد کارهایی انجام میدهد مثل اینکه برای جبهه رفتن آماده میشود. رفتم و به جعفر گفتم عزیزم تو هنوز زخم دهانت خوب نشده، کجا میخواهی بروی؟ قرار بود به دکتر بروی. گفت حالا میروم. سپس ادامه داد: ” پدر مگر دیروز در وصیتنامه شهید رمضان جوکار که میخواندند نشنیدی که نوشته بود از برادرانم میخواهم که بعد از من تفنگم را زمین نگذارند. رمضان که دیگر برادر بزرگ ندارد. منظورش ما بودهایم، ما برادرش هستیم. او گفت من میخواهم به جبهه بروم و من نتوانستم مانعش شوم.
روح بلندش قرین رحمت حضرت حق و همنشین با حضرت سیدالشهدا (ع) و اصحاب ایشان باد.
تنظیم: فاطمه دیباور
شهید بهشتی شد
شهید جعفر غفاری خواه مهربان بود
شهید جعفر غفاری روی وطن و خانواده تعصب خاصی داشت و مهربان بود