به گزارش بهار کوار، شهید رضا مظفری فرزند محمد در سال ۱۳۳۸ در خانوادهای معتقد به دنیا آمد و فرزند چهارم خانواده بود. دو خواهر و پنج برادر داشت. در ابتدای هفت سالگی در روستای مظفری شروع به درس خواندن کرد و تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی ادامه داد.
شهید مظفری ۱۳ ساله بود که با برادرش در یک مغازه کفاشی شروع به فعالیت کرد و همزمان با کار کردن درس میخواند. او بعد از اتمام کلاس دهم به ورزش روی آورد و در رشتههای فوتبال و کاراته مشغول به تمرین شد و کمربند مشکی کاراته را با موفقیت کسب نمود.
او در ماه مبارک رمضان علاوه بر روزهداری مسافت طولانی را جهت آب آوردن برای مرغ داری طی مینمود و هرروز این اقدام را بارها تکرار میکردند. ضمن اینکه او علاوه بر کار در مرغ داری به کشاورزی نیز اشتغال داشت.
سال ۱۳۵۷ بود که شهید مظفری پس از پایان حکومت شاهنشاهی در سن 18 سالگی به خدمت سربازی اعزام شد. دوران سربازی را در کردستان و منطقه مهاباد که در آن زمان بسیار ناامن بود بهپایان رساند. او پس از یک سال خدمت طاقتفرسا در مهاباد، به زادگاه خویش (مظفری) برگشت و در مرغ داری مشغول بهکار شد.
وقتی زمزمه جنگ ارتش بعث عراق علیه ایران در همهجا پیچید، شهید رضا مظفری نیز با دوستان خود تصمیم گرفتند به دفاع از کشور بروند. ازاینرو به گروه چریکی شهید چمران پیوستند.
![شهید رضا مظفری](https://baharekavar.ir/wp-content/uploads/2022/04/IMG-20220414-WA0018.jpg)
این شهید عزیز پس از ۶ ماه حضور دلیرانه در جبههها به همراه یک گروه ۱۰۰ نفره به محاصره عراقیها در میآیند. این محاصره چند روز ادامه داشت و رزمندگان گرسنه و تشنه بودند. درحالیکه دشمن حلقه محاصره را تنگتر میکرد، فرمانده صالحی به فکر چارهای بود که بهوسیله یکی از نیروها محاصره را بشکند که شهید مظفری داوطلب انجام این کار شد.
در آنجا که محاصره شده بودند یک کانال پر از آب و خار و خاشاک به مسافت یک کیلومتر وجود داشت و شهید رضا مظفری کانال را بهصورت سینهخیز طی کرد تا به وسط آن رسید. دشمن تا متوجه موقعیت او شد کانال را به رگبار بست و با تانک به نزدیکی او رسیدند که بهصورت معجزهآسایی گیج میشوند و نمیتوانند او را پیدا کنند. شهید مظفری شروع به پیشروی میکند و خود را به آنطرف کانال میرساند و با سلاح خود شروع به تیراندازی به سمت دشمن میکند که عراقیها فکر میکنند نیروهای ایرانی از پشت سر به آنها حمله کردهاند.
نیروهای در حال محاصره متوجه موفقیت همرزم خود میشوند و حمله را آغاز میکنند و با شکسته شدن حلقه محاصره به پایگاه خود بر میگردند. لباسها و بدن شهید مظفری پر از خار و خاشاک شده بود و دوستانش تا مدت زیادی خارها را از تن او بیرون میآوردند.
شهید رضا مظفری ۶ ماه پس از ماجرا به خانه برگشت و کار کشاورزی را از سر گرفت ضمن اینکه به بچههای روستا قرآن آموزش میداد. او پس از مدتی بهاتفاق جمعی از دوستان خود ازجمله شهید اعتمادی به جبهه رفت و در گروه چریکی شهید چمران شروع به جنگیدن کرد و پس از ۳ ماه به مظفری برگشت و آموزش قرآن به بچهها را ادامه داد.
سردار شهید هاشم اعتمادی از فرماندهان بزرگ استان فارس در جنگ تحمیلی بود که جمله ایشان در وصف شهید رضا مظفری زبان زد خاص و عام است جایی که این سردار غیور فارس فرمود: من شهادت را از رضا مظفری آموختم.
آخرین باری که شهید رضا مظفری در جبهه حضور داشت همزمان با عملیات پیروزمندانه فتح المبین بود. این شهید عزیز در شب عملیات فرمانده گروه بود و به همراه نیروهای خود با حمله به دشمن پیشروی زیادی داشتند تا اینکه دستور عقبنشینی صادر شد. آنها در حال برگشتن بودند که تیری از سلاح کالیبر ۵۰ به پای شهید مظفری اصابت کرده و به دلیل خونریزی شدید پس از چند روز منجر به آسمانی شدن این شهید عزیز گشت. پیکر پاک شهید مظفری را ۱۳ روز بعد بهعقب برگرداندند.
ازجمله پیامهای این شهید والامقام به خانواده خود این بود که از مال دنیا بپرهیزید و فکر آخرت باشید که دنیا مانند لجن زاری است که هر کس در آن افتاد دیگر نمیتواند بپا خیزد.
به گفته اهالی مظفری بعداز فرمان امام خمینی(ره) برای تشکیل دادن ارتش بیست میلیونی، شهید رضا مظفری بلافاصله پایگاه مقاومت روستای مظفری را تشکیل می دهد و اولین هیات مذهبی را در حسینیه مظفری راه اندازی می کند.
آرامگاه شهید رضا مظفری در گلزار شهدای شهر مظفری زیارتگاه سالکان حقیقی سیر بهسوی حضرت الله است.
تنظیم: فاطمه دیباور