102

شهید میرزا علی مسرور؛ دلیرمرد کواری اسیر در چنگال بعثیان

  • کد خبر : 1302
  • 26 مرداد 1401 - 14:54
شهید میرزا علی مسرور؛ دلیرمرد کواری اسیر در چنگال بعثیان
در آستانه سالگرد ورود شهید میرزا علی مسرور به وطن، زندگینامه، خاطره و دل نوشته ای از دختر این شهید والا مقام منتشر شد

به گزارش بهار کوار، شهید میرزا علی مسرور فرزند عوض علی و مادرش سیده خاتون نام داشت که نسب ایشان با ۲۵ واسطه به امام سجاد (ع) می رسد، در نهم مردادماه ۱۳۱۱ که متولد شد نامش را به عشق مقتدایش، علی نهادند و به خاطر سیادت مادر، لقب میرزا با نامش اجین شد.

شهید میرزا علی مسرور در کودکی دچار بیماری سختی شد که در طول بیماری خوابی دید: دنیا پر از مار شده بود، سواری آمد و مارها را کنار زد آن سوار حسین بن علی(ع) بود، میرزا از ایشان چیزی طلب می کند و آقا اسبشان را به وی می بخشند، شاید تعبیر این خواب افتخار شهادت در راه حسین (ع) و در جوار سرزمین نینوا باشد.

در سال ۱۳۴۰ با دختری متدین از روستای محمودآباد سه دانگ ازدواج می کند که ثمره آن ۶ فرزند می باشد، در بحبوحه انقلاب در راهپیمایی ها حضور می یافت و مخالفت خود را با حکومت ستمگر پهلوی اعلام می کرد و پس از پیروزی انقلاب در اغلب مراسم های مذهبی شرکت می‌کرد و توجه ویژه‌ای به نمازجمعه آیت الله دستغیب داشت.

شهید میرزا علی مسرور پس از شروع جنگ برای دفاع از اسلام و انقلاب، پس از طی دوره آموزشی، در سال ۱۳۶۱ به صورت داوطلبانه در جبهه جنگ به عنوان  تک تیرانداز گردان ۹۰۴۳ حضور یافت.

خاطرات دختر شهید میرزا علی مسرور

دختر شهید میرزا علی مسرور خانم دکتر سارا مسرور از خاطرات دوران جنگ چنین می گویند:

چهارم _پنجم دبستان را می گذراندم که مدیر مدرسه کارنامه های ثلث را تحویل داد و گفت: «کارنامه هایتان را پس از امضاء پدرانتان پس بیاورید»  انگار دنیا روی سرم خراب شد، بابا که نیست!!! حالا چکار کنم؟؟؟؟؟ دلم خیلی گرفت فکر می کردم وحی منزل است و حتما باید امضاء پدرم باشد و این کار از هیچ کس دیگری ساخته نیست.

با اندوه بسیار به سوی خانه رفتم بغض راه گلویم را گرفته بود، اصلا تمایلی نداشتم که وارد خانه شوم، به داخل حیاط خانه آمدم در کنار منبع آب ایستادم و به درون آب خیره شدم بغضم ترکید و سیل اشک از چشمانم جاری شد، قطرات اشکم موج های کوچکی روی آب ایجاد می کردند، آنچنان چشمانم پراز اشک شده بود که جایی را نمی دیدم، ناگهان هاله ای به رنگ خاک دیدم که از کنار دیوار باغچه به سوی اتاق می رفت، اشک هایم را پاک کردم که ببینم چیست؟ باورم نمی شد پدرم بود، با همان لباس خاکی رنگ بسیجی !!! نمی توانستم روی زمین بند شوم، شیرینی آن لحظه را هیچ گاه فراموش نمی کنم.

یاد آن روز که اشک چشمم در آب / انتظارم را سوخت و پدر باز آمد

شهید میرزا علی مسرور بار دوم در تاریخ ۸ فروردین ۶۲ به جبهه اعزام شد و در روز ۲۲ فروردین در منطقه دهلران در عملیات والفجر یک در تپه ۱۷۵ شعرانیه پایش روی مین رفت و از ناحیه مچ پا قطع شد و ناچار به اسارت نیروهای بعثی عراق در آمد.

خاطرات همرزم شهید میرزا علی مسرور

آقای علی کافی از همرزمان شهید میرزا علی مسرور درباره دوران اسارت ایشان می گوید:

شهید میرزا علی مسرور مرد شریفی بود ما را دلداری می داد و می گفت توکل به خدا کنید پیروز می شوید، پایش روی مین رفته بود و از ناحیه ی مچ پا قطع شده بود، برایش کفشی ساخته بودیم که با آن می توانست راه برود و از عهده ی کارهای خود برآید.

 قرار شد او را هم به همراه یکی از این گروه ها مبادله کنند آن ها را از اردوگاه ما جدا کردند، ما هم با ایشان خداحافظی کردیم و برای خانواده هایمان پیغام فرستادیم وسایلشان را هم بین بقیه اسرا تقسیم کردند پس از آن مرا به اردوگاه دیگری منتقل کردند.

شهید میرزا علی مسرور حدود ۲ سال و ۲ ماه در اردوگاه در اسارت به سر برد و در حالیکه قرار بود با اسرای عراقی موجود در ایران معاوضه شوند دولت عراق از این عمل صرف نظر کرد و سرانجام در اوایل تیر ماه ۱۳۶۴ مصادف با عید فطر بر اثر شکنجه های مزدوران بعثی به شهادت رسید و در قبرستان الکرخ الاسلامیه عراق به خاک سپرده شد.

پیکر مطهر شهید میرزا علی مسرور سرانجام در مرداد ماه ۱۳۸۱ به همراه ۵۷۰ کبوتر خونین بال به وطن بازگشت و در گلزار شهدای روستای محمود آباد به خاک سپرده شد و تکمیل کننده غرور مقدس شاهدان شهید گلزار شهدای این روستا شد.

دل نوشته دختر این شهید بزرگوار هنگام ورود پدر به وطن

به مناسبت سالگرد آمدن شهید میرزا علی مسرور به وطن دل نوشته دختر این شهید والا مقام به نقل از فاطمه دیباور به شرح زیر می باشد:

امروز به عشق معلم، قلم می زنم؛ همان که تاریخ را روایت کرد؛ از گذشته های دور و عهد باستان برایم سخن کرد و از تمدن های بشری روایت کرد. تاریخ ایران-مهد فرهنگ و انسان دوستی را به من آموخت و تاریخ جهان را برایم به تصویر کشید.
امروز به عشق او قلم می زنم که از نگاه هایش تاریخ اسارت پدر را نتوانستم بخوانم و او پنهان ماندن این حکایت را ترجیح داد. اما سال ها بعد که در وادی پژوهش درباره بزرگ مردان معاصر وطنم قرار گرفتم، از ایثار و شجاعتشان حماسه ها شنیدم و از صبر و استقامت خانواده هایشان درس آزادمردی و زینبی زیستن آموختم.

و اینک در آستانه سالگرد بازگشت وجود نورانی آزاده شهید میرزاعلی مسرور دل نوشته معلم عزیزم هنگام ورود پدر بزرگوارشان به خاک وطن را تقدیم حضورتان می کنم:

بسم الله الرحمن الرحیم
انالله وانا الیه راجعون
از هابیل آغازشد و از ابراهیم گذشت و بر قلب پاک ترین پاکان یعنی محمد نازل گشت. بر فرق شکافته علی عبور کرد، در کربلای حسین به نهری از خون مبدل گشت و در کربلای ایران به دریایی از خون مبدل گشت و می رود تا به انقلاب جهانی مهدی بپیوندد.
خوش آمدید ای کبوتران خونین بال، خوش آمدید ای پرستوهای مهاجر بال وپرشکسته.

ما نیز آمده ایم تا با اشک دیده و مژگان، خاک راهتان را آب وجاروب نمائیم. چرا که اسارت را برگزیدید تا با زینب همدردی نمائید، رنج اسارت را به خاطر مولایتان علی بن حسین تحمل کردید. برای اظهار ارادت به فاطمه (س) ترجیح دادید مدت ها پنهان بودن قبر را تجربه نمائید. شهادت را به خاطر امام حسین برگزیدید. عراق را ماوای خود قرار دادید چرا که مولایتان علی آنجارا مقر و پایگاه خود قرار داده بود و آنجا شاهد اشک وناله های علی بود.

در محبس ماندن را به هفتمین امامتان اقتدا کردید چرا که او ۱۴ سال در زندان به سر برده بود. غربت را به یاد هشتمین امامتان انتخاب کردید. در عسکرگاه ماندن و تحت نظارت بودن را با امام دهم و یازدهمتان سهیم شدید.
خدایا اینک ما این از سفربرگشتگان را به تو می سپاریم و آنان را درجوار رحمتت قرار ده، چرا که دریای رحمتت بی پایان است. آمین یا رب العالمین
فتقبل منا هذاالقلیل

لینک کوتاه : https://baharekavar.ir/?p=1302

ثبت نظرات

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال نظرات
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.