پایگاه خبری تحلیلی بهار کوار، فاطمه دیباور: شبهای قدر رمضان بود و از عرش صدای استجابت میآمد و این لبیک دادار آسمانها بود که در پی «ادعونی» بندگان، «استجب لکم» را برایشان ضمانت کرده بود.
جای جای شهر در پی یافتن جرعهای از جام نورانیت و معنویت، محفلی برپا بود. خلوص نیت از در و پنجره مساجد روستاهای شهرستان کوار میبارید و هر که را میدیدی در پی «خلصنا من النار»، ذکر استغفار بر لب داشت.
برخی تنها آمده بودند تا با یافتن گوشه عزلتی یک سال گذشته خود را مرور کنند و برای رقم زدن یک سال معنوی جدید از کردگار عرش استعانت طلبند.
برخی دست همسر و فرزندان را گرفته بودند تا خانوادگی در برابر آفریدگار حاضر شوند و «سبحانک یا لا اله الا انت» را گروهی بر لبها جاری کنند.
در این میان صفای باطنی بچهها چشمها را می گرفت و خبر از آیندهای روشن میداد. چرا که مادرها آنها را از ظهر روز قبل خوابانده و با پاشیدن آب بر صورتشان در وقت سحر آن ها را برای رویارویی بزرگ با پروردگارشان بیدار نگه داشته بودند.
در پناه هزار و یک اسم پروردگار
بندهای جوشن یک به یک خوانده میشد و پس از اتمام هر بند، عاشقان به منزه بودن ساحت قدسی پروردگار اقرار میکردند و از او رهایی از آتش جهنم را میطلبیدند.
وقتی دعای ابو حمزه خوانده میشد، احساس میکردی به یک تکیه گاه بزرگ متصل شدهای. زیباترین و نابترین جملات عرفانی در قالب دعا بر زبانها جاری بود و نداهای «یارب» مصلا، مساجد و خانه ها را پر کرده بود.
شبی بزرگتر از هزار ماه
شب نزول قرآن و مقدرات بود. فرشتگان فوج فوج به اذن پروردگار برای تقدیر سالانه آدمهای این کره خاکی به زمین می آمدند و پرونده سالانه انسانها را به محضر قطب عالم امکان میآوردند. آری، چه شب بزرگی بود. ای کاش یکی از مقدرات این رهایی مردم مظلوم غزه از دستان خبیث رژیم کودک کش باشد و با نابودی اسرائیل، زمینه ظهور منجی عالم تاب فراهم گردد.
کتاب شریفی که بر سر نهاده شد.
ایستگاه آخر، دعای قرآن به سر بود. عاشقان، خدا را به حق قرآن بزرگ سوگند میدادند و از او میخواستند به حرمت این مصحف شریف آنان را از آتش جهنم رهایی بخشد. اشکها جاری بود و قرآن واسطه خدا و بندگانش شده بود.
قرآنها بر سر گرفته شده بود. مصحفها چون چتری بر افکار ذهنها خنکی میبخشید و ایمان را در کالبد جانها ساطع می کرد. وقت قسم دادن معبود به چهارده نور آسمانی فرا رسیده بود. انواری که نام مبارک هر کدام ۱۰بار بر لبها جاری میشد.
لحظه سوگند دادن حضرت حق به حجتش آمده بود. همه تمام قد مقابل مولای خود برخاستند. اشکها امان نمی دادند. دیدهها به نور حضرت قائم شسته شده بود. الهی بالحجه بالحجه بالحجه و ندایی که سلامتی و ظهور او را طلب میکرد؛ اللهم کل لولیک الحجه ابن الحسن…