خبرنگاری حرفهای سخت، جذاب و زیانآور است و کسانی که در این راه قدم برداشتهاند زندگی متفاوتتری نسبت به بقیه دارند. شغلی است که تعطیلی ندارد و شبانهروز باید فعال باشی چراکه ساعت مشخصی ندارد و خبر ناگهان میآید. اما با وجود تمام اینها چشد که در این حرفه مشغول شدم؟
در شهر دوباره یک چراغ گردان شد | گمنام! ولی ستاره ای رخشان شد | انگار که یوسف از سفر آمده بود | یعقوب دلم دوباره بی سامان شد
پدیده های دنیا میتونه از نگاه هرکسی متفاوت باشه و این پست یادداشت کوتاهیست از زاویه نگاه من به یکی از اختراعات بشر
آیت اله فاضل لنکرانی: من ۵٠سال است دارم اسلام میخوانم. بگذار خلاصه اش را برایت بگویم: واجباتت را انجام بده؛ به جای مستحبات، تا میتوانی به کار مردم برس؛ کار مردم را راه بینداز. اگر قیامت کسی از تو سئوال کرد، بگو فاضل گفته بود.»
هوا سرد بود و سوز سرمای دی ماه؛ ساعت حوالی۳ بامداد. همه خواب بودند، اما خانم خبرنگار برای اینکه یادداشت فردا را به موقع دست حوزه انتشار خبر برساند، بیدار بود. او برای اینکه مزاحم سایر افراد خانواده نشود، در آشپزخانه نشسته و در حالی که پتویی را دور خود پیچیده بود، چیزهایی بر صفحه کاغذ می نوشت
منبری از جهاز اشتران آماده شد. رسول خاتم بالای آن رفت، خدای بلند مرتبه را سپاس گفته و مصمّم برای ابلاغ رسالت به مردمان شد. علی (ع) را فراخواند، دست در دستش نهاد و او را جانشین و راهبر پس از خود معرفی نمود.
معلم واژه ایست که دادار آسمان در نخستین آیاتی که بر رسول خود نازل کرد، خود را با آن معرفی نمود؛ الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم
۵ اردیبهشت ماه یادآور شکست حمله نظامی آمریکا در طبس و یکی از رسواترین و افتضاح ترین توطئه های شکست امپریالیسم شیطان بزرگ علیه انقلاب اسلامی ایران است که بی شک یکی از معجزات بزرگ قرن محسوب می شود
تو آمدی و چندصباحی در کنارمان زیستی تا به سان یک شهید زنده، عطر هم نشینی با شقایق را به ما هدیه کنی، تا ما که نسل بعد از سال های حماسه و نبردیم، با گنجینه ای از آن دوران پرشور و شعور انس گرفته و از همجواری اش توشه ای برای طی طریقت برگیریم.